شاهراه ۶۱

علایق من (موسیقی ، ادبیات ،فلسفه ،سینما و ...)

شاهراه ۶۱

علایق من (موسیقی ، ادبیات ،فلسفه ،سینما و ...)

میکل آنجلوی سینما درگذشت.

 به فاصله یک روز پس از مرگ اینگمار برگمن (کارگردان نامدار سوئدی و سازنده آثارکلاسیکی چون مهر هفتم ،فانی و الکساندر ، فریادها و نجواها و پرسونا) در 89 سالگی ، یکی دیگر از غولهای نامدار سینمای جهان هم بدرود حیات گفت.میکل آنجلو آنتونیونی /Michelangelo Antonioni  ،فیلمساز نامدار ایتالیایی و معروف به میکل آنجلوی سینما ،31 جولای 2007 ،در 94 سالگی در شهر رم درگذشت.

                   

هر چند آنتونیونی از دودهه پیش به واسطه سکته ای فلج کننده ،قدرت تکلم را به کلی از دست داده بود و این عارضه به کلی او را به مرحله ناتوانی کشانده  ،اما سبب نشد که وی با همکاری ویم وندرس و استیون سودربرگ ،واپسین آثارش را بر پرده نقره ای نیاورد.
اهمیت کار آنتونیونی نه تنها به عنوان انتزاعی  سینماگری مولف ،بلکه به واسطه بازتعریف مجدد سینمای روایی،به چالش کشیدن خط داستانی و مهمتر بیان روابط پیچیده انسانی ،و زبان تصویری بسیار ناب و غریب اوست.

                                                                              

 فعالیت هنری وی در اوایل دهه 1940 به عنوان دستیار روبرتو رسلینی و مارسل کارنه آغاز گشت.در 1950 نخستین فیلم خود را با نام داستان یک  عشق ساخت .این نخستین فیلم وی  چرخشی آشکار از قرار دادهای سینمای نئورئالیسم ایتالیا  بود .در 1957 با ساخت فریاد/The Cry  (با بازی استیو کاچران)،آنتونیونی  به کلی از نئورئالیسم فاصله گرفت و با تاثیر  از کارل دره یه ر / Carl Dreyer و روبر برسون/ Robert Bresson ،همزمان با بهره گیری از بازیگران حرفه ای شروع به کنکاشی در عرصه زیبایی شناسی بصری نمود.

                              ماجرا          

ماجرا (1960)/The Adventure   نمونه بارز این تلاش و نو آوری بود.فیلم به دلیل فقدان طرح داستان مشخص(جستجوی بیهوده برای یافتن یک زن گمشده) و مدت زمان بسیار طولانی (حدود 150 دقیقه)هر چند جایزه هیات داوران جشنواره کن را ربود ،اما از سوی تماشاچیان  جشنواره هو شد و  از سبک کاری آنتونیونی به نوعی ضد سینماتعبیر گردید،با این حال در زمره آثار کلاسیک تاریخ سینما در آمد.  این فیلم نخستین همکاری مونیکا ویتی ،ستاره زیبای سینمای ایتالیا با آنتونیونی بود که تا فیلم صحرای سرخ ادامه یافت. ویتی به ترتیب درشب(1961)/the night  ( با مارچلو ماسترویانی)،کسوف(1962)/The Eclipse (با آلن دلون) و صحرای سرخ(1964)/Red Desert (با ریچارد هریس)،ظاهر شد. از فیلم شب  رفته رفته پیرنگ روانشناسانه روابط عشقی  به ترتیب تغییر می کند،در شب داستان عدم تفاهم یک نویسنده با همسرش،در کسوف، ماجراهای

                           کسوف

عشقی پیاپی  و در صحرای سرخ،استیصال و درماندگی  تم های عمده فیلمهای آنتونیونی هستند ضمن اینکه وی علاقه شدیدی به اختلاط واقعیت و توهم دارد و این موتیو ، بافت معمایی و مسئله تصادف را پر رنگ تر می کند.این امر نه به واسطه تکیه  صرف روی خط داستانی یا عکس العمل  و کنش بازی ،بلکه با  استفاده از تمهیدات بصری(مثلن به کارگیری شاتهای با فوکوس

                         

                           شب

 

                       مونیکا ویتی در صحرای سرخ              

عمیق) و تدوین دینامیک و استفاده دقیق از ابزار و  عناصر معماری صورت می گیرد.آگراندیسمان(1966)/Blow-Up (با بازی دیوید همینگز،ونسا رد گریو و سارا مایلز) و همراهی موسیقی جز هربی هنکاک،-اولین فیلم انگلیسی زبان آنتونیونی -  از این حیث نمونه کاملی است، شاهکاری روانکاوانه و بی نظیر  به واسطه  بیان قدرتمند مفهوم شک و تردید ،طرح داستانی معما/تصادف، تدوین فوق العاده و  غنای تصویری.فیلم علاوه بر موفقیت تجاری و هنری و دریافت نخل طلایی کن ،در دورشته (کارگردانی و فیلمنامه) نامزد جایزه اسکار شد.داستان فیلم در لندن اواسط دهه 1960 روی می دهد و ماجرای یک عکاس معروف مجله مد را بیان می کند که تصادفن  متوجه جسدی در

                          آگراندیسمان

 

                                

 یک پارک می گردد.آگراندیسمان همچنین  نگاهی ژرف به رویدادهای اجتماعی دهه شصت(شورش جوانان شیفته موسیقی راک ،آزادیهای جنسی و ..)  می باشد. در این فیلم گروه موسیقی Yardbirds (متشکل از جف بک،اریک کلاپتن،جیمی پیج)نیز حضور دارد و صحنه ای که طرفداران پرشور هنگام اجرای گروه در یک کلوپ به سمت گیتار شکسته بک هجوم می برند  و نیز سکانس پایانی فیلم(بازی تنیس با هیچ چیز )فراموش نشدنی است.         

 زابریسکی پوینت (1970)/Zabriskie Point نخستین فیلم آمریکایی آنتونیونی و دومین قسمت از سه گانه ساکسونی وی می باشد.در این  درام نهیلیستی جذاب ،مارک فرچت و داریا هلپرین به همراه رد تایلور و پل فیکس حضور دارند.(ضمنن اولین حضور سینمایی هریسن فورد).داستان فیلم درباره دانشجوی جوان  انقلابی و شبه آنارشیست به نام مارک است که  پس از سرقت یک هواپیما با دختر پیشخدمتی به نام داریا  آشنا می شود و به اتفاق به ناحیه ای بیابانی موسوم به دره مر گ می گریزند و در آنجا بین این دو یک رابطه عاشقانه عجیب و غریب روی می دهد.بسیاری از منتقدین ،زابریسکی پوینت را  فیلمی با بازیهای بد ،شعاری،توخالی و ضعیف ترین اثر  آنتونیونی (هر چند بعدن تجدید نظرهایی صورت گرفت) دانستند.

                                زابریسکی پوینت

 فیلم شکست تجاری  وحشتناکی خورد و تجربه ناموفقی برای آنتونیونی در آمریکا بود.با این حال بعدها بازنگریهایی در قضاوت منتقدین صورت گرفت  و مثلن سکانس  عشقبازی  اشتراکی در شنهای داغ دره مرگ یا صحنه های انفجارها  و فیلمبرداری  عالی آلفیو کونتینی ، مورد ستایش قرار گرفتند.موسیقی درخشان  فیلم   گزینشی دقیق از آثار  رولینگ استونز،پینک فلوید،گریتفول دد،یانگ بلادز ، پتی پیچ و .. می باشد،.فیلمنامه فیلم به طور مشترک توسط آنتونیونی و سام شپارد نوشته شد.
پس از  زابریسکی پوینت در 1975  حرفه: خبرنگار/Professione: Reporter  با بازی جک نیکلسن و ماریا اشنایدر  به نمایش در آمد.این آخرین قسمت از سه گانه انگلیسی زبان آنتونیونی و آخرین فیلم مهم وی بود.جک نیکلسن نقش خبرنگاری را برعهده دارد که برای تهیه گزارشی به کشور آفریقایی چاد می رود.در بین راه  اتومبیل وی در صحرا در شن گیر می کند و وی به ناچار به یک متل بین راهی می رود.در آنجا با یک قاچاقچی اسلحه آشنا شده و پس از مرگ ناگهانی قاچاقچی ،وی تصمیم می گیرد که جای خود را با وی عوض کند.حرفه :خبرنگار هر چند در زمان خود با نقدهای ضد و نقیضی رو به رو شد،اما بعدها به عنوان یکی از آثار ممتاز آنتونیونی مطرح گردید.

                          حرفه:خبرنگار           

مفهوم از خود بیگانگی و استحاله به بهترین نحو ممکن  و با ریتم کند فیلم آمیخته شده است. در اواسط دهه 1980 به علت حمله قلبی  وی قدرت تکلم خویش را از دست داد ،امری که سبب معوق ماندن بسیاری از پروژه های وی گردید ،با اینحال در 1995 ،به کمک ویم وندرس و آتوم آگویان فیلمی به نام ماورای  ابرها  و با بازی مارچلو ماسترویانی و جان مالکوویچ ساخت که

                             

بازگشتی خاطره انگیز به عالم سینما بود.در همین سال  جایزه اسکار یک عمر فعالیت هنری به عنوان یکی از اساتید سبک بصری  ،توسط جک نیکلسون به وی اعطا گردید.  در سال 2004 آنتونیونی به همراه استیون سودربرگ و وانگ کار وای فیلم اپیزودیک اروس /Eros را کارگردانی کرد.

جنجال یک تئوری جدید درباره کشف رمز شام آخر داوینچی

اعلام یک نظریه جدید مبنی بر پنهان شدن یک تصویر جدید در فرسک (نقاشی دیواری) شام آخر  اثر لئوناردو داوینچی(1452-1519)،هنرمند نامدار ایتالیایی دوره رنسانس  ،سبب هجوم علاقه مندان و دوستداران آثار هنری به وب سایت های مربوط به آثار  وی شده است ،به دلیل این ازدحام ،وب سایت هایی نظیر  www.leonardodavinci.tv ، www.codicedavinci.tv ، ...تنها در صبح پنجشنبه پذیرای 15 میلیون بازدید بوده اند و دچار اختلال شده اند.این امر سبب شد تا  صاحبان این سایت ها تقاضای سرورهای اضافی و پرقدرت تر برای شکستن این ترافیک گسترده نمایند.

 
به این ترتیب  این فرسک رمز آلود و مذهبی  پس از نگارش رمان "رمز داوینچی "(اثر دن براون) -و ارائه فرضیاتی مبنی بر ازدواج مسیح بایکی از پیروانش به نام  مریم مجدلیه و سپس صاحب فرزند شدن مسیح - مجددن بر سر زبانها افتاده و جنجال آفرین شده است.اما ماجرا از این قرار است که ،یک محقق و متخصص اطلاعات و داده به نام اسلاویتسا پشی/Slavisa Pesci بر این عقیده است که در پی روی هم قرار دادن و ترکیب تصویر شام آخر با تصویر معکوس(آینه ای)آن یک شوالیه(جنگجو)   صلیبی  و شخصی که کودکی را در آغوش گرفته است ،به عنوان عناصر جدیدی وارد ترکیب بندی شده اند.

 
پشی به مطبوعات می گوید:"هر چند من به صورتی  تصادفی  به این موضوع برخوردم،امااز بسیاری از جزئیات می توان این گونه استنتاج کرد که نه تنها  شانس جایی نداشته ،بلکه یک محاسبه دقیق اساس کار بوده است." در این نسخه ترکیبی و سوپرایمپوز(بر هم نهی) تمثالی در سمت چپ مسیح دیده می شود که کودکی را در آغوش دارد،هر چند پشی  در مورد اینکه  این کودک فرزند مسیح باشد یا نه ،ابراز نظری نمی کند.

            
از دیگر موارد قابل ذکر تمثال یهودا یکی از حواریون مسیح است که در فرسک اولیه داوینچی  در سمت راست مسیح قرار دارد.به اعتقاد منابع مسیحی ،یهودا  به عنوان شخصیتی مطرح است که در نهایت به مسیح خیانت می کند و شام آخر هم لحظه های را به تصویر می کشد که عیسی مسیح  پیش بینی می کند که یکی از یارانش وی را لو می دهد.اما آنچه در نسخه ترکیبی شام آخر قابل رویت است، بیانگر مطلب دیگری است. در تصویر معکوس ،محل قرار گیری یهودا ،یک فضای خالی است (در سمت چپ)و به عبارت دیگر وی محو می گردد.
از دیگر عناصر اضافه شده به نسخه ترکیبی ،یک جام شراب است که پیش روی مسیح قرار دارد و حالتی را نشان می دهد که وی در حال تقدیس نان و شراب برای  نخستین عشاء ربانی  است.

منبع:رویترز

 

 

پرسشها و تردیدهای جدید در باره مرگ جیم موریسن

آنجلا دونالد(آسوشیتد پرس)

پاریس-قرائن رسمی حاکی از این است که جیم موریسن خواننده نامدار Doorsدر آخرین روز حیاتش   در پاریس  به دیدن یک فیلم رفت ،به چند نمونه از کارهای ضبط شده گوش داد ، به خانه بازگشت ،سپس حالش رو به وخامت نهاد و در وان حمام منزلش  در 27 سالگی در گذشت.با گذشت 36 سال از زمان مرگ این خواننده نامدار گروه Doors ،شایعات  و ابهامات فراوانی درباره مرگ وی وجود دارد .آخرین مورد به داستان متفاوتی باز می گردد که سم برنت/Sam Bernett  ،که سابقن مدیر یک کلوب شبانه در پاریس بود ه،در کتاب جدیدش  به نام "پایان :جیم موریسن "بازگو می کند.به عقیده وی ،مرگ موریسن بر اثر استفاده بیش از حد هروئین در توالت کلوب رخ داده است.برنت شوک حاصل از دیدن جسد موریسن را اینگونه در کتابش توصیف می کند:خواننده پرشور گروه Doors ،پسر زیبای کالیفرنیا،تبدیل به تنی بیجان و مچاله در توالت  کلوب شده بود.برنت که این کتاب را به زبان فرانسه نوشته ،بر این عقیده است که در ادامه دو دلال مواد مخدر جسد موریسن را به آپارتمان شخصیش بردند.برنت که در زمان مرگ موریسن در 1971 ،بیست و یکی دو ساله بود، بعدها کارش را به عنوان چهر ه ای  شاخص در رادیو و مرکز دیسنی لند  ادامه داد و  گزارشهای او برای جستجوی علت مرگ موریسن سالها موجبات دردسر را برایش فراهم کرده بود ،به نحوی که وی تصمیم به مسکوت گذاشتن قضیه گرفته و تنها به پیشنهاد همسرش حاضر به نوشتن این کتاب شده است.هر چند یکی از مقامات مسئول پیگیری کننده، این را غیر محتمل می داند که  پرونده مرگ موریسن  مجددن بازگشایی گردد و یا در مورد یک اقدام از پیش طراحی شده برای این منظور  ،به دلیل پایان محدودیت های زمانی و قانونی  و مختومه شدن امر ،بحثی به میان آید.این امر در حالی است که استیون دیویس نویسنده کتاب "جیم موریسن:زندگی،مرگ و افسانه"می گوید که حاضر نیست به خاطر انتشار کتاب برنت تاریخ را بازنویسی کند و بر این باور است که این امر تنها به عنوان یک احتمال که از پیش مطرح بوده ،وجود دارد.وی بر این باور است که موریسن در همان شب مرگش  در کلوب شبانه نبوده و پس از مصرف  هم زنده مانده است.

جیم موریسن و آقای پلیس
موریسن در  مارچ سال 1971  به دلیل مشکلات حقوقی و دردسرهای ناشی از آن مجبور به ترک خاک آمریکا و ورود به پاریس شد.در کنسرتی در  فلوریدا به سال 1969 ،به اقدام علیه عفت عمومی(در آوردن آلت تناسلی و نشان دادن آن به تماشاچیان)متهم شد ;که این حادثه منجر به لغو کنسرتهای گروه و پدیدار شدن وجهه ای منفی در میان عموم گردید.
سپس موریسون در طول مدت آزادی مشروط و تقاضای استینافش در 1971 به فرانسه رفت  و همراه دوست دخترش(پاملا کرسن / Pamela Courson) در آپارتمانی در پاریس اقامت گزید.در مدت اقامتش در پاریس موریسن بسیاری از اوقات در حالی که کیسه ای پلاستیکی را که حاوی نوشته هایش بود همراه داشت در خیابانها به پرسه زدن مشغول بود و به گشت و گذار می پرداخت.در این مدت وزنش به میزان بسیار زیادی افزایش  یافت و سلامت وی به طور جدی در معرض تهدید قرار گرفت.
برنت در ادامه می گوید:"موریسن معمولن هر شب  در پارتیهای کلوبهای شبانه و سیرک راک ان رول  حضور داشت ،من جمله در" کلوب هیپ لفت بنک " که وی مدیریتش را بر عهده داشته است و اینجا جایی بود که اشخاص مطرحی همچون رومن پولانسکی(کارگردان) و مارین فیث فول(خواننده) معمولن آنجا می آمدند.

جیم موریسن روی صحنه
برنت وقایع آن شب را اینگونه شرح می دهد:"حوالی ساعت 1 بامداد موریسن به کلوب آمد و از دو دلال دراگ ،مقداری هروئین  برای کورسن خرید،مدتی بعد موریسن ناپدید شد و بالاخره نگهبان ویژه کلوب که در توالت قفل شده را شکست با جسد وی مواجه شد.در ادامه یک پزشک بر بالین موریسن حاضر  گشته و پس از مشاهده مقداری ناچیز کف  و خون که از بینی موریسن جاری بود،تشخیص به استعمال بیش از حد هروئین/Overdose داد.برنت در ادامه اضافه می کند که :"به یاد ندارم موریسن آن شب هروئین مصرف کرده باشد ،هر چند وی به دلیل بیمی که از استفاده از سرنگ و تزریق داشت ،معمولن به مصرف استشمامی معروف بود."
وی در ادامه می گوید :"آن دو دلال دراگ بیش از هرچیز اصرار بر این داشتند که موریسن در حال بی هوشی موقت به سر می برد و حتی معتقد بودند که وی غش کرده است.لذا  جسد وی را به خارج از کلوب بردند ."برنت به گفته خودش سعی داشته که این جریان مشکوک را هر چه سریعتر به مقامات پلیس اطلاع دهد ،اما صاحب کلوب به وی دستور می دهد که اقدامی نکند و بهتر است که در این قضیه دخالتی نکنند و خود را در معرض اتهام قرار ندهند."وی بر این باور است که" دو دلال دراگ سپس  جسد موریسن را به آپارتمان وی برده و در وان حمام انداختند."
اما پاملا،دوست دختر موریسن -که سه سال بعد(1974) بر اثر استفاده بیش از هروئین فوت کرد-یک داستان کاملن متفاوت را برای پلیس تعریف کرد.وی گفت :"آن شب همراه جیم ،پس از رفتن به سینما و صرف شام ،وی به چند مورد از کارهای ضبط شده گوش داد و سپس خوابید".مطابق شهادت وی به پلیس ،"در نیمه های شب موریسن از خواب بیدار شده و پس از احساس کسالت مختصری ،به حمام رفت تا دوش  بگیرد."در ادامه کورسن می گوید:" که  پیکر بیجان موریسن را در وان حمام یافته است."
موریسن در  7 جولای  1971 در قبرستان پره لاشز/Pere Lachaise   پاریس  طی یک مراسم  بدون تشریفات چندانی، به خاک سپرده شد.هیچ نوع کالبد شکافی روی جسد وی انجام نشد.