شاهراه ۶۱

علایق من (موسیقی ، ادبیات ،فلسفه ،سینما و ...)

شاهراه ۶۱

علایق من (موسیقی ، ادبیات ،فلسفه ،سینما و ...)

توقف شاعر آمریکاییِ راک در ایستگاه فرشته مرگ

حامد عزیزیان


اشاره:لوئیس آلن رید ترانه سرا،خواننده و نوازنده آمریکایی چندی پیش درگذشت.این نوشتار مروری است بر زندگی و کار او که چندی پیش در پرونده موسیقی مجله گلستانه(شماره 127)به چاپ رسید.

«جهان ترانه سرا و شاعری بس  توانا را از دست داد و من رفیقِ مدرسه ایم را»-جان کیل
«او یک استاد بود»-دیوید بووی
«از شنیدن خبر درگذشت لو رید بسیار متأثر شدم .این یک شوک بود.»-کیم گوردون،از اعضای گروه سونیک یوث


این ها بخشی از واکنش های بزرگان موسیقی به مرگ شمایل جسور موسیقی راک بودند.لو رید در بیست و هفتم اکتبر 2013 در سن هفتادو یک سالگی  در لانگ آیلند نیویورک درگذشت.
آخرین بار چهره فرتوت و ناتوان لو رید را در اجرای مشترک او با گروه متالیکا در شو تلویزیونی جولز هالند دیدم. پیرمرد سعی می کرد جسارت و هیجان جوانی اش را حفظ کند و در انتهای اجرای ترانه Iced Honey  از آلبوم Lulu   مضراب گیتارش را به گوشه ای پرتاب کرد.اگر این تصویر را به ویدیویی که دارن آرونفسکی برای ترانه The View  ساخته بود و در آن به نماهای درشت  و سیاه و سفید لو رید تأکید می کرد پیوند بزنیم، پازل تصویر پایانی این شاعر ناب راک تکمیل می شود.
در اجرای مشترک لو رید و متالیکا در کنسرت بیست و پنجمین سالگردِ تأسیس تالار افتخارات راک ان رول که خیلی ها را شگفت زده کرد،خوشامد گویی جیمز هتفیلد در حقیقت خاطر نشان کردن اهمیت جایگاه لو رید در پانتئون راک بود و خود اجرا نیز ذوق زدگی متالیکا از حضور این آواتار فرهنگی را به نمایش می گذاشت.

هیجده-نوزده سالم بود که دو ترانه Waiting for The Man و Heroinاز گروه ولوت آندرگراوند راشنیدم.طبیعتاً انتظار قسمت کردن  لذت و حیرت ناشی از کشف این نوع خاص موسیقی راک با دیگران آن هم در دورانی که معنای موسیقی راک مترادف با پینک فلوید و متالیکا بود-و شاید هنوز هم باشد-کاری اگر نه ابلهانه بلکه شاید بیهوده می نمود.با هر مصیبتی بود آلبوم ولوت آندرگراوند و نیکو (1967)را با سرعت اینترنت فوق لاکپشتی آن زمان گرفتم.نتیجه شگفتی محض،ادراک چیزی بس متفاوت و هولناک بود:صدای لرزان لو رید ،نوازندگی آشنایی زدا،طرح جلدی عجیب که تصویری از یک موز رسیده به قلم اندی وارهل بود و قطاری از اشعار ساختارگریز آلبومی دوجنسی را شکل می دادند .چطور می شود یک آلبوم اینقدر شاهکار باشد؟


همقطاران لو رید در خلق این آلبوم عبارت بودند از:جان کِیل یک تروبادور همه فن حریف موسیقی کلاسیک که تحت تأثیر جان کیج و لامونت یانگ بود؛بانوی کوچک اندامی به نام مورین تاکر که درام را به سبک موسیقی قبایل و بدویان می نواخت و استرلینگ موریسونِ گیتاریست که می توانست نوازنده فرانک زپا یا گروهی سایکدلیک باشد.قطعات آلبوم ترکیبی بود از موضوعات و درونمایه های مختلف وبحث برانگیز  از نهیلیسم اجتماعی و تابوشکنی جنسی گرفته تا سادو مازوخیسم ،دراگ و پارانویای اشعار دلمر شوارتز به علاوه ترکیبی از نوآوری های تجربی موسیقایی.به عنوان مثال قطعه Heroin  در زمانی منتشر شد که افکار تیموتی لیری و فرهنگ مخدرپرستی هم ارز با صلح،عشق و سبکی از زندگی به حساب می آمدند.اما این ترانه¬ی بدون ساز باس  بیشتر نگرشی ناتورالیستی ، بیرحمانه و کلبی مسلک به این فرهنگ بود. به شلاق می مانست،شلاقی در حد زوزه آلن گینزبرگ یا اشعار رمبو و بودلر .تا بیایی و بجنبی بر سرت فرو آمده.بیان تجربه نوعی ماجراجویی هولناک بود درست مثل اینکه آدم در اعماق جنگلهای آفریقا گیر بیفتد و نداند که بعد از آن چه بر سرش می¬آید یا به کجا می رود. ووکال لو رید آخرزمانی بود،صدای ویولای الکتریکی جان کیل  در ترانه Heroin قطع و وصل سیلان خون به مغز موجودی در حال انحطاط را تداعی می کرد و جفت مناسبی برای ضربات بدوی درام مورین تاکر بود که به طپش های نامنظم قلب می مانستند .مثال دیگر قطعه Venus in Furs بود که ادای دین رمانتیک معاصری بود به داستان تابوشکنِ  «ونوس در پوستین خز» اثر لئوپولد فون زاخر-مازوخ 1 ،عشق نامتعارف و خودآزاری جنسی. پس نباید تعجب کرد که چرا این  آلبوم در زمان انتشارش در آمریکا مسأله ساز بوده است:یعنی چیزی در حد شعر زوزه آلن گینزبرگ ، داستان مدار رأس السرطان هنری میلر و تمام آثار جریان ساز.شاید نوشتن از اهمیت جایگاه این آلبوم بدون گوش دادن به آن کاری عبث باشد اما همین بس که ولوت آندرگراوند و نیکو به یکی از کتابهای مقدس موسیقی راک تبدیل شد ،در پیدایش سبک هایی همچون پانک،راک گوتیک،گرانژ،آلتر ناتیو و... بسیار موثر بود و الهامبخش چهره های شاخصی چون ایگی پاپ،دیوید بووی،پتی اسمیت،دیوید بایرن،راکسی میوزیک ،کیور،سونیک یوث،استروکس و بسیاری دیگر شد و مجله رلینگ استون آن را در رده سیزدهم فهرست منتشر شده  500 آلبوم موسیقی قرار داد.



گروه ولوت آندرگراوند تنها چهار آلبوم استودیویی منتشر کرد:سه آلبوم White Light/White Heat (1968)،ولوت آندرگراوند (1969) و Loaded (1970) که هریک آثاری کلیدی اند.فضای دو آلبوم نخست آمیزشی بود از موسیقی فولک و موسیقی تجربی ،ترکیب سادگی و دشواری و سکوت و وسرو صدا و سومی که ترانه هایی همچون Sweet Jane وRock & Roll  را داشت ،هم  تصویری  بود باطراوت  از قاعده طلایی حال را دریاب و هم  پیشدر آمدی بود بر نقاشی آقا و خانم کلارک و پرسی(1973)اثر دیوید هاکنی.با این حال هرچقدر می رفت که  جایگاه گروه تثبیت شود،به موازات آن اختلافات نیز بیشتر می شد.لو رید ابتدا با اندی وارهل به بن بست رسید.وارهل تهیه کننده آلبوم نخست گروه بود .او نخستین بار گروه را درکافه بیزار گرینیچ ویلج کشف کرد و روح موسیقی ولوت را همزاد هنرپاپ خود یافت و به قول لو رید:«اندی گفت : کاری  که ما در موسیقی  می کنیم همان کاری است که او در نقاشی ها،فیلمها و نوشته هایش می کند.» 2.با این حال وارهل سعی می کرد نفوذ خود را بر گروه حفظ کند.او یک سوپر مدل آلمانی  زیبا رو به نام نیکو را به عنوان عضو غیر رسمی به گروه اضافه کرد. نیکو پیشتر نقشی کوتاه در زندگی شیرین(1961-فدریکو فلینی)بازی کرده بود.او خواننده ای  حرفه ای نبود اما صدایش ترکیبی بود از زمختی صدای پسری نوجوان و لطافتی زنانه.وارهل اصرار داشت که لو رید همه ترانه ها را برای صدای نیکو بنویسد اما چنین نشد.با این حال برخی ترانه ها همچون All tomorrow Parties  که نمونه ای درخشان از ترکیب موسیقی شرقی و غربی است و صدای گیتار آن به نوای دیوان می ماند  و خنکی تکان دهنده و هیجان آوری دارد ،بدون صدای نیکو بی معنی است.




وارهل خود را همچون یک آفریننده یا مغناطیس  جذب کننده استعدادهای هنری نمی دید بلکه به قول خودش بیشتر «شبیه یک مداد تراش»3 بود  و البته مدادتراشی که گاه نوک مدادهایش را می شکست. او فیلمی  تجربی درباره گروه ساخت و در صدد بود گروه را به عضویت کارخانه هنری خود در آورد اما چنین نشد.لو رید در مصاحبه با مجله رلینگ استون در باره جدایی از وارهل چنین گفت:
«یک روز اندی نشست و شروع به صحبت کرد.و به من گفت :چه تصمیمی می خوای بگیری؟می خوای برای موزه ها و جشنواره های هنری ساز بزنی؟می خوای تو زمینه های دیگه کار کنی؟لو فکر نمی کنی بهتر باشه دربارش فکر کنی؟من هم در موردش فکر کردم و نا امیدش کردم....اندی آنقدر عصبانی شد که به من گفت:خائن!» 4 .
چنین بود که لو رید و ولوت آندرگراوند از زیر سایه وارهل خارج شدند.با این حال اختلاف لو رید با جان کیل نیز روز به روز بیشتر شد و حتی  چنین اختلاف نگرشی را می توان در ترانه The Gift یافت.این دو نگرش های خاص خود را  به اجرای ترانه ها ،موسیقی و شعر داشتند و همین به جدایی کیل از گروه در سال 1968 انجامید.دو سال بعد نیز لو رید به راه خود رفت و این امر به انحلال گروه منجر شد.
لو رید ،این یهودی متولدِ بروکلین ،در دوران فعالیت انفرادی اش هم آثاری درخشان خلق کرد و هم معمولی و متوسط.با این حال دو آلبوم Transformer(1972)و برلین(1973)به بهترین وجه بیانگر این نکته بودند که لو رید هنوز تمام نشده است.در آلبوم Transformer بالادِ پاپِ ارکستریِ   Perfect Day  آنقدر دلنشین و محبوب بود که بتواند سه دهه  بعد  التون جان،بونو،دیوید بووی،امیلو هریس و ... را به یک ضیافت بازخوانی بکشاند.این آلبوم ترانه Walk On the Wild Side را داشت که ترکیبی بود از گلم راک،فولک و جز که به آهستگی و با لحنی بی خیال و بی تفاوت از اقلیت های جنسی سخن می گفت.با این حال آلبوم برلین در حقیقت داستانی تلخ بود که ترانه The Kids را به عنوان نقطه عطف خود داشت.این ترانه شاید اکسپرسیونیستی ترین اثر لو رید باشد که در آن صدای خونسرد لو رید،تمهای فولک ،گزندگی لحن باب دیلن و نوای گیتار اسلاید  و نجوای فلوت ،بیرحمانه در کنار صدای گریه و زاری معصومانه کودکانی که از جدایی تا سرحدِ مرگ می ترسیدند، قرار گرفته بودند.
رید بیم و امیدها و جاه طلبی های خاص خودش را هم داشت.برخی از آلبومهای بعدی او با نقدهایی گزنده روبرو شدند اما او به راه خود می رفت.گاه در آلبومهایی چون Blue Mask به موسیقی روز سرکی می کشید و گاه در آلبوم  Metal Machine Music با آوانگاردیسمی غیرقابل هضم و بسیار تجربی سروکله می زد .او عکاسی می کرد،از دوستان واتسلاو هاول بود و گاه در فیلم هایی که دوست نویسنده اش پل اُستر می ساخت در نقش خودش بازی می کرد. لو رید موسیقی باب دیلن را تحسین می کرد ولی چندان به موسیقی بیتلها دلبستگی نداشت.او در کنسرت بزرگداشت سی امین سال فعالیت دیلن در نیویورک حاضر شد و ترانه مهجوری از دیلن را به نام Foot of Pride  با سبک و سیاق خودش بازخوانی کرد.لو رید در کنسرت جشن تولد پنجاه سالگی دوست و همقطار دیرینه اش دیوید بووی که درسال 1997 در نیویورک برگزار شد نیز شرکت کردسیاهپوش و خونسرد به روی صحنه آمد و بووی فریاد می زد:لووووووو و تماشاگران ابراز احساسات می کردند.حاصل کار محشر بود و از بهترین اجراهای آن شب و بووی در پایان او را شاه نیویورک لقب داد و بدرقه اش کرد.رید شیفته آثار ویلیام باروز،ویلیام فاکنر و هرمان ملویل نیز بود و البته ادگار آلن پو جایگاهی ممتاز در حیات هنری او داشت آنقدر که لو رید آلبومی را به نام غراب/The Raven  به آلن پو پیشکش کرد.این آلبومی متفاوت بود که در آن ویلم دافویِ بازیگر  شعر کِرمِ فاتح را خواند، اورنت کولمن ،سلطان موسیقی جز در آن ساکسیفون نواخت و دیوید بووی چند ترانه در آن اجرا کرد.واپسین پروژه لو رید ادامه جاه طلبانه آلبوم Metal Machine Music بود.اودر سال 2011 با همکاری گروه متالیکا آلبوم Lulu را منتشر کرد.این آلبوم خیلی ها را شگفت زده کرد؛از یک سو  طرفداران متالیکا را فراری داد و از سوی دیگر شیفتگان موسیقی  رید را نیز راضی نکرد.اما خوب این برای لو رید چالشی طبیعی بود یعنی چیزی مثل پرش از ارتفاع در سن هفتاد سالگی و درست مثل اینکه آلبان برگ نسخه هوی متال اپرای Lulu را اجرا کند.
چند روزی بود که ترانه هایش را مرور می کردم و به جایگاهش می اندیشیدم تا اینکه خبر درگذشت او را شنیدم.هفتاد و یک سال سن کمی نیست اما مرگ افراد تأثیرگذار در هر سنی غم انگیز است.او در صبح یکشنبه ای همچون یکشنبه دلگیرِ نوستالژیک ترانه   Sunday morning به خوابی هزاران ساله فرو رفت .می گویند که او در هنگام مرگ به درختان خیره شده بود و با دستانش حالت یکی از فرمهای هنر رزمی تایچی چوان را گرفته بود.گویی به دعوت فرشته سیاهپوشی پاسخ مثبت می داد که در سال 1967 و در قالب ترانه ای او را صدا می زد:اکنون شاعر آمریکایی و ونوس خزپوش نیز با  فرشته سیاهپوش همقطار بودند تا  از  سمتِ وحشی مسیر عبور کنند.

*منبع:مجله گلستانه،شماره 127،آذرماه 1392
 
1. Leopold  von Sacher-Masoch(1836-1895) نویسنده اتریشی که مازوخیسم برگرفته از نام اوست.
2. Victor Bockris & Gerard Malanga. Uptight: The Velvet Underground Story.Omnibus Press.2009.p 106.
 3.Ibid.p 219
4. David Fricke. Lou Reed: The Rolling Stone Interview. May 4, 1989

ترانه های او موسیقی متن زندگی من بودند:به یاد لو رید


نیل گِیمن/Neil Gaiman

ترجمه حامد عزیزیان

منبع:مجله گلستانه،شماره 127،آذر 92.



*اشاره:

نیل گِیمن(متولد 1960) نویسنده نامدار انگلیسی و از چهره های شاخص ژانرهای ادبی فانتزی،علمی تخیلی و گوتیک پسامدرن است.برخی آثار او عبارتند از  مرد شنی ،استارداست ،کورالاین و...که مورد استقبال مخاطبین عام و منتقدین قرار گرفته اند.گِیمن این متن را به لو رید پیشکش کرده و از تأثیر او بر زندگی و فعالیت ادبی خودش سخن گفته است.  آنچه می خوانیدبرگردان این پیشکش است که در پرونده موسیقی مجله  گلستانه  (شماره 127) به چاپ رسید.


«بعضی از ترانه ها  فقط برای تفریح نوشته می شوند یعنی در واقع شعر بدون موسیقی دوام نمی آورد.اما دربیشتر کارهای من ایده­ی پس پرده، امتحان کردن و کشاندن نگاه یک رمان نویس بوده است . در چارچوب موسیقی راک ان رول، مساله امتحان کردن  اشعاری است که فرد مشتاقانه از آنها لذت ببرد یعنی تا حدی که بتواند موسیقی راک ان رول را هم داشته باشد.»این چیزی بود که لو رید در سال 1991 به من گفت.

من نویسنده ام.بیشتر داستان می نویسم.مردم از من درباره فهرست افراد یا چیزهایی که بر من تأثیر می گذارند می پرسند و انتظار دارند که از داستانها یا نویسندگان دیگر بگویم و من هم چنین می کنم. گاهی اوقات ، اگر مقدور باشد لو رید را در این فهرست قرار می دهم وهیچکس از من نمی پرسد که او اینجا چکار می کند و این البته جالب است چون خودم هم نمی دانم چطور این را توضیح دهم  که چرا یک ترانه­ سرا اینقدر می تواند درنحوه  نگرش من به جهان مسئول باشد.
ترانه های  او موسیقی متنِ زندگی من بودند:یک صدای نیویورکی لرزان که ترانه هایی از بیگانگی و یأس سر می دهد،با بارقه هایی از امید ناممکن و ناچیز،شب و روزهای بی نظیری که می خواهیم تا ابد به طول بینجامند،مهم اند چون بسیار ابدی و بس اندکند؛آوازها لبریز از آدمیانند،برخی نامی دارند و برخی گمنامند،کسانی که می خرامند و تلوتلو می خورند و بیقرار از جایی به جای دیگر سرازیرندو سلانه سلانه راه می روند و بارها و بارها  به سوی روشنایی های صحنه اتواستاپ می زنند و بیرون می آیند.
کل موسیقی او درباره قصه ها بود.آوازها به چیزی بیش از آنچه می گفتند دلالت می کردند.آنها مرا واداشتند که بیشتر بدانم،تصور کنم و داستانهای خودم را بگویم.برخی از این داستانها غیرقابل واگشایی بودند و برخی دیگر مثل ترانه The Gift به شکلی کلاسیک برمبنای داستان های کوتاه  ساخته شده بودند.هر آلبومی شخصیتی داشت.هر داستانی صدایی روایی داشت:اغلب بی رغبت و کرخت و بدون  هیچ گونه قضاوتی.





سعی می کنم اتفاقات را در ذهنم بازسازی کنم:در ابتدا این موسیقی او نبود که مرا به سوی خود کشاند .در سال   1974 زمانی که سیزده سالم بود مصاحبه لو رید با مجله NME را خواندم.عقاید،شخصیت،کنایه های زیرکانه خیابانی و انزجار از مصاحبه کننده.او در حال و هوای انتشار آلبوم Sally Can't Dance بود،حال خوشی داشت،موفقیت تجاری آلبوم بسیار بود و او در این آلبوم بیش از هرجای دیگر حرفه اش را دست می انداخت.می خواستم بدانم لو رید که بود و بنابراین  تا می توانستم هرچه درمورد او وجود داشت خریدم یا به امانت گرفتم چون مصاحبه  درباره داستان ها بود و داستان ها بودند که به ترانه  تبدیل می شدند.


وقتی آلبوم Transformer را خریدم یا قرض گرفتم سیزده سالم بود و در این زمان طرفدار دیوید بووی بودم.یکی چاشنی آلبوم اجرای زنده گروه ولوت در مکس کانزاس سیتی را دستم داد و من طرفدار لو رید و هوادار گروه ولوت آندرگراوند شدم.تا می توانستم به دنبال هر چیزی که  مربوط به او بود می گشتم.مغازه های صفحه فروشی را زیرورو می کردم.موسیقی لو رید موسیقی متن سالهای نوجوانی من بود.

وقتی پانزده ساله بودم او را در نیو ویکتوریا  و در تور راک ان رول هارت دیدم.او اجرا را متوقف کرده بود و داشت گیتارش را تنظیم می کرد.جمعیت تشویقش می کرد، همه داد می زدند:هرویین!.لو رید به میکروفن تکیه زد وخطاب  به همه ما گفت:«خفه شید!دارم این لعنتیو درست می کنم».در انتهای آن شب  به ما گفت که چه اکبیری هایی هستیم و لیاقت دوباره نوازی را نداریم ، او آهنگ را اجرا نکرد.برایم مشخص شد که او یک ستاره واقعی راک ان رول بود.

15 سالم بود و آلبوم Transformer را در کارگاه هنر مدرسه  گوش می دادم.دوستم مارک گرگوری با یک تقاضا سر رسید .گروه موسیقی او ترانه Perfect Day را بازخوانی کرده بود و او هرگز اجرای لو رید یعنی اصل آهنگ را نشنیده بود.آهنگ را برایش گذاشتم.حدود یک دقیقه اش را گوش کرد و بعد گیج و ناراحت به من گفت:«خیلی تخت و بی روح آواز می خونه».من گفتم:«نمی تونه  تخت و بیروح بخونه.آوازش اینطوریه.»مارک با بدخلقی رفت و من هنوز هم اعتقاد دارم که حق با من بود.

وقتی شانزده سالم بود و برای اولین بار با دوست دخترم بهم زده بودم بارها و بارها آلبوم Berlin را گوش کردم آنقدر که همه دوستانم نگرانم شدند.و همینطور بارها در هوای بارانی قدم زدم.

در سال 1977 دلم می خواست در یک گروه پانک آواز بخوانم چون ،برایم محرز بود که آدم نمی باید فقط به صرف آواز خواندن آواز بخواند.رید این را خوب فهمیده بود و با هر صدایی که داشت کارش را انجام می دادیعنی اینکه  آدم باید در قالب آوازخواندن، مشتاق قصه گفتن باشد.

براین اینو[2] زمانی گفت که فقط 30000 نفر­اولین آلبوم ولوت­آندرگراوند(ولوت آندرگراوند و نیکو/1967 ) را در آن یکی دو سالی که به بازار آمد خریدند اما بعد همگیشان  رفتند و گروه موسیقی تشکیل دادند.این گفته احتمالاً درست است.اما برخی از ما بارها و بارها به آلبوم Loaded (1970)گوش دادیم و چه داستانها که ننوشتیم.

رویه­ ی­ ترانه های لو رید را در داستانهایی که خواندم می بینم.ویلیام گیبسون[3] داستان کوتاهی به نام سوزاندن کروم/Burning Chrome را با الهام از ترانه Pale Blue Eyes ولوت آندرگراوند نوشت.مرد شنی/Sandmanیعنی همان کمیک استریپی که نامم را سر زبانها انداخت بدون موسیقی لو رید خلق نمی شد.مرد شنی به تجلیل از مردمان به حاشیه رانده شده می پردازد .تجلیلی در قالب نتهای افسونگری که سراسر آن جاری است، بخشی در شکل درون مایه هایی عمده و بخشی در قالب شخصیت هایی چون دریم،مورفئوس که نامهای مرد شنی اند، او عنوانی  دارد که به همه چیز نامی می دهد و این  بیش از هرچیز دیگری برایم مهم است.لو رید شاهزاده قصه های  من هم هست،و این هم عنوانی است که از ترانه I'm Set Free(1969) دزدیدم یعنی جایی که می­گوید :«کور شده بودم  اما اکنون می بینم/در این جهان چه برسرم آمده؟/شاهزاده قصه ها درست از کنارم گذشت...».

وقتی­ لازم بود­ که­ اتفاقات داستان مرد شنی در جهنم ­را بنویسم­،آلبوم Metal Machine Music (1975)لو رید را گذاشتم.آلبومی که آن را چنین توصیف کرده­ام:نوار کاستی چهارطرفه و  پر از همهمه و انواع فرکانس هایی  که حیوانات را با آن شنوایی حساسشان وادار می کند خود را از صخره ها پرت کنند، چیزی که سبب وحشت بی دلیل جمعیتی می شود.این آلبوم را دو هفته تمام و هر روز گوش کردم و کمکم کرد.

آوازهایی که لو رید می خواند درباره خاطیان  یا افراد همیشه در حاشیه مانده بودند :آدمهایی که با اشاره به سکس دهانی در ترانه ای مثل Walk on the Wild Side(1972) از آنان یاد می­شود و البته  در پس آن مسأله مهمتر تغییر جنسیت بی دغدغه نهفته است ،شیوه ای  که آلبوم Transformer ،فرهنگ در حال زایش هم-جنس خواهی را می گیرد و آن را به جریان  اصلی  تبدیل می کند.


موسیقی لو رید در بخش مهمی از زندگی من جای گرفته است.بعد از اینکه هالی وودلان ، سوپراستار کارخانه اندی وارهل  و توصیف ماجرای او را در ترانه Walk on the Wild Side کشف کردم نام دخترم را هالی گذاشتم.وقتی هالی نوزده ساله بود ،فهرستی از ترانه هایی را که از زمان کودکی اش دوست داشت،آنهایی که به یاد داشت و آنهایی را که فراموش کرده بود ،برایش ردیف کردم و این فهرست داستانی داشت که به گفتگوی خاص ما دو نفر انجامید.آوازها را از زمان کودکی  اش به ترتیب انتخاب کرده بودم از Nothing Compares 2 U(از پرینس) و I Don't Like Mondays(از بومتاون رتس) تا These Foolish Things(نوشته استراچی و ماسکویتز) و بعد نوبت به ترانه Walk on the Wild Side رسید .هالی با شنید نوای باس آغازین ترانه گفت:«تو اسم منو از این آهنگ برداشتی؟»و من گفتم «آره».و لو رید شروع به خواندن کرد.

هالی به سطر اول ترانه گوش می داد و در واقع برای اولین بار بود که این کلمات لو رید را می شنید :«موهای پاشو زد و بعد پسره دختر شد»...هالی با تعجب گفت چی؟پسره؟.

و من با حوصله گفتم : «آره .درسته».و ما اینطور شروع به صحبت کردیم.هالی پوزخندی درست مثل یک بارقه آنی زد و گفت:«تو اسم منو به یاد  ملکه زن پوش ترانه لو رید انتخاب کردی.اوه پدر دوستت دارم!».و بعد چیزی را که من گفته بودم پشت یک پاکت نوشت تا فراموشش نکند.مطمئناً انتظار نداشتم گفتگوی ما اینطور تمام شود.

من در سال 1991،تلفنی با لو رید مصاحبه کردم.او در آلمان بود و می خواست روی صحنه کنسرت برود.او فردی علاقه مند،مشتاق و تیزهوش بود،واقعاً تیزهوش.او مجموعه ای از اشعار ترانه ها را همراه با یادداشتهایی منتشر کرده بود.احساس می کرد که مجموعه ترانه ها  شبیه  یک رمان است.

یکی دوسال بعد با او در دفتر ناشرم در دی سی کامیکز شام خوردم.لو می خواست آلبوم Berlin را به شکل یک داستان گرافیکی درآورد.او سخت گیر بود: زودرنج،شوخ و سرخوش،خودرأی و اهل مجادله . در یک کلام باید خودت را به او ثابت می کردی.ناشرم به این اشاره کرد که دوست اندی وارهل بوده است و ناگهان با سین جیم  لو رید روبرو شد برای اینکه ثابت شود او یک دوست واقعی بوده یا نه؟قبل از اینکه وارد بحث کمیک استریپ ها شویم او ابتدا محض امتحان از من چند سئوال  شفاهی درباره کمیک استریپ های ترسناک دهه 1950 پرسید  و بعد  مرا با بکارگیری تعبیرش از یکی نوشته های من در یکی از شماره های مجموعه کمیک استریپ میراکلمن به چالش کشید.به او گفتم که درباره لحن و صدای اندی وارهل  بیش از تمامی زندگینامه ها و حتی خاطرات خودش، از اشعار لو رید در آلبوم   Songs for Drella چیز یاد گرفته ام  و لو راضی به نظر می رسید.






امتحانم را پس داده ام و مایل نیستم چیزی را دوبار امتحان کنم.آنقدر تجربه دارم که بدانم که یک شخص عین هنرش نیست.لو رید شخصیتی بود که فاصله اش را با آدمها حفظ می کرد ، خودش این را به من گفت. خوشحالم که من هم فاصله ام را نگه داشتم.ترجیح دادم برگردم و یک طرفدار باشم و از این خوشحال باشم که جادو را بدون جادوگرش جشن بگیرم.

امروز ناراحتم.دوستان لو  ایمیلهای اندوهناک و لبریز از دلشکستگی  برایم می فرستند.دنیا تیره و تارتر شده است.لو به خوبی از آمدن چنین روزهایی آگاه بود وقتی در ترانه  Magic and Loss(1992) می­گفت:«در هرچیزی ذره ای جادو هست...پس راست و ریست کردن چیزها عین گمراهی است».

 

*منبع:

The Guardian, Monday 28 October 2013

 

 

 

 

 

 

 

 

 



2. Brian Eno:( متولد 1948):آهنگساز و خواننده نامدار انگلیسی ، نوازنده گروه راکسی میوزیک  و از چهره های شاخص موسیقی آمبینت،راک تجربی  و موسیقی مینیمال.

[3] .William Gibson: (متولد 1948):نویسنده آمریکایی و از چهره های نامدار ادبیات پسامدرن .مبدع سبک  سایبرپانک در کتاب نورومنسر.