شاهراه ۶۱

علایق من (موسیقی ، ادبیات ،فلسفه ،سینما و ...)

شاهراه ۶۱

علایق من (موسیقی ، ادبیات ،فلسفه ،سینما و ...)

حماسه کابین

 

"...آنگاه بود که دریافتم نوح نتوانسته بود هیچگاه دنیا را به آن خوبی ببیند که از کشتی دید، هر چند که تنگ و بسته بود و زمین در تاریکی فرورفته..."

 

در جستجوی زمان از دست رفته، طرف خانه ی سوان (جلد اول)، مارسل پروست.

 

 

 

 

مکان :کابین

 

زمان:فرقی نمی کند(در هر حال هفت و پنج دقیق)

 

درست پیش از اینکه بخواهم به توصیف فکر کنم ،ترجیح می دهم در موردی دیگر بیندیشم یا بهتر بگویم چیزی مرا وا می دارد تا به سوی آن متمرکز گردم؛ابتدا اجازه بدهید خود را همچون یک کایت سوار یا چیزی شبیه آن که آرام آرام و تلو تلو خوران گهی زین به پشت و بالعکس می جهد ؛ مجسم کنم و در این حال آکادمیا را از آن بالا می بینم.

راستش را بخواهید علاقه ای ندارم تا حالت اینجا بودن یا نبودن را به تصور خویش در آورم ؛از آن بالا بالاها آنچه را که مشاهده می کنم  چون کشتی نوح به نظر می رسد،یک کشتی که در گل و لای مانده  و شاید تا هزاران سال دیگر هم قصد تکان خوردن از جایگاه به ظاهر غیر قابل تغییر خود نداشته باشد.نمی دانم در کابین من و دیگران چند مسافر درجه چندم می نشینند و کی دل خود را به رهایی از آرامش پیش از توفان دلخوش کرده است؛اما در این حال است که یک نقل مهم ،فراموشی اش را به من تلنگر می زند؛آن نقل این است:شاید و احتمالن پیش بینی در یک حال ممکن است درست از آب در آید،یعنی هنگامی که بخواهیم وضع هوا را بسنجیم ،آن هم تنها برای صبح فردا و لاغیر.

 

در میان همسفران،همقطاران یا هر همی که می پسندید ،این زمزمه گلاکن وار می پیچد که"اینجا یک بهشت مصنوع است و درختان هم طبیعی نیستند " و هزاران نجوای دیگر؛ ولی من خو به راستی جنبشی مصنوع هم اینجا ندیدم ،نه پرنده ای و نه چرنده ای و نه جنبنده ای از این دست.اصلن چرا اینکه انسان بخواهد مسئله ای را به یاد آورد را باید آگاهی بدانم؟شاید این فریبی دلپذیر باشد؛مگر نه اینکه همه خودآگاه و شاید ناخودآگاه ،دوست دارند خود را فریب دهند؟در هزار توی این علائم سوال سیر می کنم  و ناگهان به یاد می آورم؛چه چیز را؟نمایش ترومن.

 

 

 

اما،اما شاید بیش از با کلمات بازی می کنم،ولی امیدوارم بتوانید باور کنید که نه قصد گریز دارم و نه می خواهم استاتیک را توصیف کنم؛در کابین ایستایی حاکمی تقریبن بلامنازع است؛شبحش را همه جا می توان دید و مگر نه اینکه کابین هم جزئی از آن کشتی است؟این حکمران به سوی سپیدی می گراید؛همگان آرزوی این را دارند که کشتی از گل به در آید و به سوی  سرمنزلی که ممکن است مقصود نباشد بخرامد.

اما با دیدن چند تابوت قهوه ای رنگ که محل آرامش البسه و وسایل دیگرند و به حالتی شبه عمود چون ستونهایی استوار ایستاده اند ،یک شبه قالی ،چند موکت مستعمل و یک رادیو ضبط لاک پشتی که با شبه قالی کمپوزیسیونی نا موزون(ولی نه،نخراشیده بهتر است)می سازند ،دوباره فراموشی به من روی خوش نشان می دهد و در این بحبوحه ،اصواتی که به گوش من می رسند چیستند؟تلگرافی و مسلسل وار بشنوید:

الفی اتکینز،شهرام ناظری،لامپ مهتابی،کتری،خوشنویسی،ماهیتابه،جسد،الفیه و شلفیه و همزمان با هجوم این اصوات ،چهر ه هایی از سر خشم و مرگ گویی هفتصد سال است که غضبناک و خشکیده به من می نگرند؛این سلسله نگاهها از محمود دولت آبادی آغاز و به محمد حسن بهجت تبریزی (معروف به شهریار)و مرتضی ممیز و پروفسور فضل الله رضا ختم می گردند.

سمفونی هنگامی تکمیل می گردد که بختک به یکی از همقطاران هجوم می برد و ندایی گوزناله وار که یادآور صوت خر شریف در چمنزار است وارد معرکه شده و با قیژ قیژ میرزا شوت زاده ی خوشنویس در هم می آمیزد.این یک وضعیت عادی در کابین است،چرا که باید محملی هم باشد برای:خردرچمن+قیژقیژ میرزا .

درست در هنگام نگارش این سطور،نگاهی که مسلمن نگاه خیره نیست به ناچار به مجموعه مقالات اولین همایش هنر اسلامی ،درویش عبدالمجید طالقانی،رنگ پوستر پارس (تک رنگ)،قفسه،نعش  نیمه بیجان نقاش  مملکت ،طرحی ازیک پرنده فکسنی،اتو،دکتر مهناز شایسته فر،قوری و "صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم" دوخته می شود.میرزا شوت زاده خوشنویس به ناگاه و شاید هم ناخودآگاه صدای اسفنکس نر و ماده را  از حلقومش به تناوب شبیه سازی می کندو چه چیز بهتر از این سرگرمی انتظارگونه که انسان اسفنکسی بیندیشد؟

سکوت ،سپاس بیکران ،اصلاح،خروپف،کپی-پیست اصواتی اند که دوباره حمله ور می شوند .هنگامی که مترصد دیدن عبارت    KENT LIGHTS قرمز رنگ با حاشیه طلایی رنگ بودم،همقطار شمپانزه واری پرسید :راستی ما به بهشت رهسپاریم یا به سوی جهنم؟

عقربه ساعت همچنان هفت و پنج دقیقه ی زمان ایستا را نشان می دهد.

نظرات 2 + ارسال نظر
م دوشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 02:27 ق.ظ http://www.desolationrow.blogfa.com

اگر از من میپرسی،والا شاید بتوان گفت نقاشی خط هم مثل سرعت اینترنت تکلیفش معلوم نیست ولی به هر حال چیزی ست که هست و باید دید آدمش کیست....
و شما هم واضح تر بنویس.

اریک دوشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 08:49 ب.ظ

زیبا بود رفیق زیبا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد