خبر تلخ بود و متاسفانه حقیقت داشت.اریک صاحب وبلاگ ماجراهای یک دورگه عجیب چند روز پیش در اثر تصادف فوت کرد .این اولین باری است که یک دوست وبلاگی را از دست می دهم.کاری از دستم بر نمی آید جز ابراز تاسف ...روانت شاد اریک تلخ اندیش بذله گو
*زاغه سگ میلیونر ،8 جایزه اسکار گرفت.برخوردها در مورد زاغه سگ متفاوت بوده،بعضی آن را شاهکاری درخشان از نور و رنگ و احساس دیده اند و برخی هم یک اپرای گدایان بالیوودی ، یا یک فیلم هندی خوش آب و رنگ ...در هر حال اسکار هشتاد و یکم یعنی زاغه سگ میلیونر.رای من بنجامین باتن یا میلک بود،شما ؟
*دنی بویل که اسکار کارگردانی را برای زاغه سگ میلیونر گرفت ،با فیلم درخشان قطار بازی /trainspotting نشان داد که کارگردان خوبی است،هرچند ساحل(1999) علی رغم تصاویر خیره کننده اش شکستی تمام عیار بود و بویل را تا مرز فراموشی و اغمای کامل برد ،اما ظاهرن زاغه سگ به داد او رسید.عکس العمل بویل هنگام گرفتن اسکار کارگردانی جالب بود.شخصن امیدوار بودم دیوید فینچر یا گاس ون زنت برنده شوند، که نشدند.
*شان پن برای نقش هاروی میلک ،اولین سیاستمدار علنن گ ی و طرفدار حقوق هم جنس گرایان ، در فیلم میلک/Milkبهترین بازیگر مرد شد.فیلم را گاس ون زنت ساخته که به جز چند بار جاده خاکی که رفته -مثلن بازسازی افتضاح روانی هیچکاک-میتوان او را یک مولف دانست.میلک جایزه بهترین فیلمنامه را هم گرفت.در این رشته هم من امیدوار بودم میکی رورک برنده شود.واقعن بازیگر بی نظیری است.
*کیت وینزلت در فیلم کتابخوان نقش یک نگهبان نازی را خوب بازی کرده،،هرچند در فیلم جاده رولوشنری/انقلابی بازی قویتری داشت.در هر حال اسکار را برای کتابخوان گرفت.ولی بازی مریل استریپ در تردید/Doubt به نظر من کلاسیک می شود.
*هیث لجر مرحوم بعد از پیتر فینچ(برای فیلم شبکه) دومین بازیگری است که بعد از مرگش اسکار می گیرد ، روح سرگردان ژوکر پرسه زنان شاهد پیروزی است.رای من همین جناب لجر است بدون بحث.
*بنجمین باتن متاسفانه ناکام امسال بود.3 جایزه فنی فقط...
*امسال فیلمهای خوب زیاد بودند:فراست/نیکسون که به نظر من بهترین فیلمی است که ران هاورد تا حالا ساخته،همین طور کشتی گیر از آرونفسکی و البته مسیر انقلابی (سام مندز)و شوالیه تاریکی و ... این امیدوار کننده است....
*اسامی کامل نامزدها و برنده ها در این لینک ...
پی نوشت :
*راستش حق با زیر زمین است،آلبوم آخر نیک کیو یعنی Dig Lazarus Dig یک شاهکار است،این روزها کم گیر می آید که آلبومی چندتا hit بی نظیر داشته باشد ولی این آلبوم دارد...مثلن Hold On To Yourself یا Midnight Man یا Lie Down Here & Be My Girl و همین طور Jesus Of The Moon ...زنده باد نیک کیو و بد سیدز...
*انتخاب اوباما؟؟ ....
*داچ شولتز یکی از گانگسترهای معروف و بیرحم دهه های 20 و 30 بود که قبل از رسیدن به چهل سالگی توسط بروبچ دیگه ی مافیا به قتل می رسد...شولتز از شخصیتهای داستان لارنس داکتروف یعنی بیلی باتگیت است،فیلمی هم رابرت بنتون از روی آن ساخته که تنها فیلم واقعن ماندگار بنتون است...داستین هافمن واقعن در این فیلم یک هیولاست...بگذریم آقای شولتز همان کسی بود که با مایر لانسکی و بن باگزی سیگل رفیق بود و در دارودسته موسوم به کوزاکوشر یار غار آنها...از بین این سه تا مایر لانسکی از نظر سن و سال بزرگنر از بقیه بود و عاقل تر و به همین خاطر سی سالی هم دیرتر مرد...می گویند او الهام بخش پوزو و کاپولا برای خلق شخصیت هایمن راث در پدرخوانده 2 بوده که لی استراسبرگ هم نقشش را عالی بازی کرد...در هر حال آقای شولتز وقتی به این نتیجه می رسد که بهتر است یک مقام عالیرتبه قضایی که موی دماغش شده را از سر راه بردارد ،از سوی مافیا خطرناک تشخیص داده شده و بعد از اینکه نصیحت مافیا را نمی پذیرد ،سوراخ سوراخ می شود....وقتی که روی تخت بیمارستان مشغول جان دادن است گویا به صورت ناخودآگاه تکیه کلامهایی به صورت هذیان به هم می بافد که بعدن بدل به جمله قصار می شوند و الهام بخش ویلیام باروز نویسنده معروف بیت جنریشن در نگارش یکی از آثار معروفش به نام آخرین جملات داچ شولتز ...
خود باروز در مصاحبه ای این قضیه را تعریف کرده:
"... چیزی درباره «آخرین جملات داچ شولتز» نمی دانی؟ معلوم است که نمی دانی. یک میرزا بنویس کنار تختش در بیمارستان نشانده بودند تا هر چه می گوید، یادداشت کند. پلیس هایی آنجا بودند و ازش سؤال می کردند، برایش ساندویچ می خریدند. این جریان ۲۴ ساعت ادامه داشت و او چیزهایی می گفت تو این مایه ها:«پسری که تمام عمرش واسه هیچ لگوری ای، اشک نریخت و تو لب نرفت» و پلیس ها می گفتند:«دست بردار، این چیزها چیه که می گی، کی بهت شلیک کرد؟» محشره. گرتروداستاین اعتراف کرد که به پای او نمی رسد. ..."(نقل از روزنامه همشهری 31 شهریور 82 مطلب گفتگوی دسته جمعی با مرگ)....این همه را گفتم فقط به خاطر اینکه به نظرم جالب بود...
*به روانشناسی تکاملی علاقه پیدا کرده ایم ...جالب است...
*سو لانگ...
*لطفن بدون هیچ توضیحی این گزارش را بخوانید:
دادگاهی در بریتانیا به اتهام یک ایرانی رسیدگی میکند که متهم است در مدت هفت سال کتابهای تاریخی را قرضگرفته و صفحههایی از آنها را جدا کرده است.
روزنامه گاردین گزارش داده که یک ایرانی ثروتمند به نام فرهاد صفحههای بیش از 150 کتاب و اثر تاریخی و بسیار پرقیمت مربوط به قرنهای شانزدهم میلادی به بعد را که در کتابخانهملی بریتانیا در لندن نگهداری میشده، از کتابها جدا کرده است.به نوشته گاردین، این ایرانی خساراتی وارد آورده که به هیچوجه قابل جبران نیست. صدمات واردشده با چشم غیرحرفهای قابل تشخیص نیست و در لابهلای اوراقی قرار دارد که با دست صحافی شدهاند و حدیث سفرهای اروپاییان به ایران، بینالنهرین و امپراتوری مغول است.
به نوشته گاردین، پژوهشگران ارشد کتابخانه حیران ماندهاند که چرا فرهاد، تحصیلکرده دانشگاه هاروارد، ناشر و متفکر با یک چاقوی جراحی به جان 150 کتابی افتاده است که قرنها است در مجموعه ملی محفوظ بودهاند.تلاشهای بیبیسی برای تماس و جویاشدن نظر وی درباره این اتهامات بینتیجه ماند.گاردین مینویسد: خسارت مالی که او در طی هفت سال به بار آورده است چیزی حدود 400 هزار پوند است اما دکتر کریستین جنسن، مسوول بخش مجموعه چاپی کتابخانه میگوید به هیچعنوان نمیتوان قیمتی روی کتابها و نقشههایی که او نابود کرده، گذاشت.
گاردین از قول جنسن مینویسد: این اشیای تاریخی برای همیشه ناقص شدهاند. شما نمیتوانید کار او را جبران کنید. او بخشی از شواهد تاریخی درباره اولین سفرهای اروپایی به جایی که ما امروزه به آن خاورمیانه و چین میگوییم را از بین برده است. من بسیار عصبانی هستم. این فرد متمول چیزی را نابود کرده که متعلق به همه است.
در ادامه مقاله گاردین آمده فرهاد 60 ساله، 21 نوامبر در دادگاهی در لندن برای توضیح در این مورد حاضر میشود و ممکن است با مجازات زندان روبهرو شود. فرهاد دارای پاسپورت آمریکایی است. او به 14 فقره جرم از سال 1998 اعتراف کرده که شامل برداشتن نقشههای قدیمی و صفحههایی از 10 کتاب در کتابخانه ملی بریتانیا و چهار کتاب دیگر در کتابخانه بودلین در شهر آکسفورد است.
وقتی پلیس در ماه ژوئیه گذشته خانه او را در محله نایتس بریج لندن جستوجو کرد، چندین نقشه، صفحه و تصویر گمشده را پیدا کرد که در لابهلای نسخههای کمارزشتر کتابهایی که متعلق به خودش است، چسبانده بود.پژوهشگران کتابخانه در ماه ژوئن 2006، بعد از آنکه یک کتابخوان دیگر به آنها خبر داد که صفحههایی از یکی از کتابها کنده شده است، به کارآگاه تبدیل شدند. تحقیقات دقیق کارشناسان، صحت حرف این کتابخوان را ثابت کرد و بعد عملیات وسیعی درباره آنکه چه کسی مرتکب این کار شده و اینکه چه کتابهای دیگری هم به همین سرنوشت دچار شدهاند، آغاز شد.کارشناسان با استفاده از سیستم بایگانی الکترونیک، تمام کسانی که این کتاب را قرض گرفته بودند، پیدا کردند و بعد آثار دیگری را هم که همین افراد از کتابخانه بیرون آورده بودند، مورد تحقیق قرار دادند. آنها متوجه شدند بخشهایی از کتابها که همان دوره را به تفصیل شرح میدهد و درباره روابط اروپاییان با منطقهای است که سوریه امروزی تا بنگلادش را در برمیگیرد نیز از کتابهای دیگر جدا شده است. ارزش بعضی از صفحهها به 32 هزار پوند میرسد.آنها متوجه شدند که فرهاد 842 کتاب قرض گرفته و به 150 کتاب خساراتی وارد شده است. بعضی از صفحهها پیدا شدند اما بسیاری از آنها برای همیشه گم شدهاند.کتابخانه نامهای به فرهاد نوشت که در آن زمان رئیس بنیاد میراث ایران در لندن بود. او این بنیاد را از سال 1995 برای حفظ و ترویج فرهنگ ایرانی تاسیس کرده بود. او در جواب نوشت که اطلاعی درباره خسارات وارده به کتابها ندارد. به همین علت کتابخانه ملی تصمیم گرفت به پلیس مراجعه کند و داستان تحقیقات خود را شرح دهد.گاردین به نقل از کریستین جنسن مینویسد: فرهاد نمونه بارزی از خوانندگان کتابهای ما است. او اطلاعات عمیقی در این زمینه دارد و از نظر من این جرمش را سنگینتر میکند، چون او اهمیت چیزی را که نابود کرد میدانست. او در پوشش یک محقق و با هدف دزدی آثار تاریخی، از اعتماد ما سوء استفاده کرد.
**منبع:اعتماد ملی(87/9/3)
The greatest reason for religions being undermined is the degeneration of the human mind . Li Hongzhi